در تمنّای تلویزیون؛ فقط تو فراتر را میبینی
چنسی بعد از ۴۰ سال حالا باید با دنیای واقعی رو در رو شود. آن هم دنیایی بیرحم و پر از سیاستمدارهای طماع. داستان از روزی شروع میشود که صاحبکار پیر چنسی میمیرد و حالا اون باید خانه قدیمی را ترک کند. چنسی هیچ شناختی از جامعه ندارد و هر چه دیده از دریچه قاب تلویزیون است. اتفاقی ناخواسته او را در مقابل یکی از قدرتمندترین افراد سیاسی ایالات متحده قرار میدهد و حالا چنسی به جای تلویزیون، باید آدمها را، رو در رو ملاقات کند.