تاریک ترین اعماق اندوه
مروری بر کتاب «ماهیگیر» نوشته جان لنگن
رمان «ماهیگیر» نوشته جان لانگن یک رمان ترسناک از جنس نوشتههای هاوارد فیلیپس لاوکرفت است که مضامین از دست دادن و ناشناختهها را در بر دارد. شخصیتهای لانگن در «ماهیگیر» عمیقاً ریشه در شرایط انسانی دارند، با آسیبهای عمیقی که به عنوان استعاره برای تجربیات آنها عمل میکند. داستان «ماهیگیر» شخصیتی به نام آبراهام را دنبال میکند که پس از مرگ همسرش آرامش را در ماهیگیری پیدا و با همکارش دان به مکانی با پیشینهای تاریک و افسانهای سفر میکند. درک و تفسیر لنگن از آثار لاوکرفت در «ماهیگیر» مشهود است، و مضامین ناشناخته لاوکرافت را به تصویر میکشد. ساختار میانی رمان که نوعی داستان در داستان است، فاصله روایی ملموسی بین روایت اصلی و فرعی ایجاد میکند و مانع غوطهور شدن کامل خواننده در داستان میشود. سبک نوشتاری لنگن واضح، مختصر و محاورهای است، اگرچه روایت اول شخص گاهی پرگو، لفاظ و درونگرا میشود. علیرغم برخی نقصها، رمان «ماهیگیر» ترکیبی بینظیر از داستانهای ادبی، ترس لاوکرفتی، و داستانسرایی تجربی ارائه میکند.
تکنیکهای داستانسرایی تجربی لانگن در مجموعه قبلیاش، «آسمان پهن گوشتخوار و دیگر جغرافیای هیولایی»، تطبیقپذیری او بهعنوان یک نویسنده و تمایل او برای امتحان رویکردهای جدید در آثارش را نشان میدهد. این به داستان سرایی او عمق و تنوع میبخشد. شخصیتهای لانگن در «ماهیگیر» به طرز پیچیدهای توسعه یافتهاند و آسیبهای عمیق آنها به عنوان استعارهای برای تجربیات آنها عمل میکند. این کاوش در شرایط انسانی، آثار لانگان را از دیگر نویسندگان ترسناک متمایز میکند و لایههایی از پیچیدگی را به روایت میافزاید. «ماهیگیر» حول محور سفر آبراهام برای یافتن آرامش در ماهیگیری پس از مرگ همسرش و رویارویی او با مردی مرموز است که تاریخ تاریک مقصد آنها را فاش میکند. این سفر عناصر غم و اندوه، دوستی و ناشناختهها را با هم ترکیب میکند و روایتی قانع کننده را خلق میکند. درک لانگان از کار لاوکرفت در «ماهیگیر» مشهود است، زیرا او جوهر مضامین لاوکرفت را در مورد بیاهمیتی و ناشناختهها به تصویر میکشد. تلاش لانگن فراتر از تقلید سطحی است و تأثیر لاوکرفت را به بخش اصلی داستان تبدیل میکند. ساختار «ماهیگیر» با بخش میانی که داستانی را در دل داستان اصلی روایت میکند، فاصلهای روایی ایجاد میکند و از غوطهور شدن کامل در داستان جلوگیری میکند. این انتخاب ممکن است منعکس کننده پیشینه لانگن در نوشتن داستانهای کوتاه باشد، اما مانع از توانایی خواننده برای درک کامل عناصر ترسناک طرح میشود. سبک نوشتاری لانگن در «ماهیگیر» واضح، مختصر و محاورهای است که خواننده را در روایت اول شخص غرق میکند. با این حال، گاهی اوقات، ماهیت دروننگر دیدگاه اول شخص پرمخاطب میشود و تجربه کلی خواندن را از بین میبرد. «ماهیگیر» علیرغم ایراداتش، ترکیبی بینظیر از داستانهای ادبی، ترسناک لاوکرفتی و داستانسرایی تجربی ارائه میکند. تمایل لانگن به ریسک کردن و کشف رویکردهای جدید در نوشتههایش، او را از دیگر نویسندگان این ژانر متمایز میکند.
به نوعی وحشت و غم دست به دست هم می دهند. از بین همه ژانرها، اغلب احساس میکند که بیشترین توانایی را دارد که با کار دلهرهآور ثبت چنین تجربهای تاریک وصف ناپذیر دست و پنجه نرم کند. داستانهای ارواح اغلب داستانهایی درباره غم و اندوه هستند و ماهیگیر، اگرچه از بسیاری جهات یک داستان معمولی ارواح نیست، اما تفاوتی ندارد. آب به مثابه استعاره از غم و اندوه به قدمت گفته هایی است که با آن می آید (غرق شدن در غم، اقیانوسی از اندوه، و در ادامه). جان لانگان این ضرب المثل ها را می گیرد و آنها را به چیزی بیشتر تبدیل می کند. ماهیگیر در عین حال یک داستان خیالی از جادوی سیاه و وحشت عامیانه (و استعاره های ماهیگیری گسترده) و یک تصویر واقعی واقعی تلخ از دست دادن است، و اینکه چقدر می توانید خود را در اعماق عظیم آن گم کنید. به نوعی، از دست دادن یک عزیز، به ویژه پیش از موعد، از دست دادن آنقدر بزرگ است که هر تصوری از بهشت یا «مکان بهتر» پس از مرگ را خندهدار و سست میکند. هر معنایی که بتوانید به چنین خسارتی نسبت دهید، سخنی پوچ است که به اندازه یک قطره آب در خاموش کردن آتش سوزی جنگل مفید است. در اعماق چنین اندوهی، زندگی شما جهنم است، به حدی که تصور وجود چیز دیگری جز جهنم، نه تنها در این زندگی، بلکه هر زندگی احتمالی پس از آن دشوار است. این مفهومی است که جان لانگان به طور کامل در ماهیگیر به بررسی آن می پردازد.
شروع رمان ما را با قهرمان داستان آبراهام آشنا می کند که همسر جوانش را به دلیل سرطان از دست داده است و همراه با او رویای او برای داشتن آینده ای عاشقانه و صلح آمیز در کنار هم و همچنین امکان بزرگ کردن فرزندانی که امیدوار بودند داشته باشند. با همدیگر. در غم و اندوه خود به ماهیگیری روی می آورد، یکی از تنها چیزهایی که او را از بلعیده شدن کامل در تنگنای اعتیاد به الکل و ناامیدی که اغلب به دنبال چنین ضرری می آید، باز می دارد. به طور تصادفی (یا شاید از روی سرنوشت) او با دن تلاقی می کند. دن یک همکار و آشنای معمولی است و نه بیشتر، تا روزی که پس از یک تصادف رانندگی کابوسآمیز که تنها دن را زنده میکند، تمام خانوادهاش – همسر و هر دو پسرش – را در یک چشم به هم زدن از دست میدهد. همه اینها به داستان وحشتی عمیق می بخشد، داستانی بسیار واقعی و شخصاً برای خیلی ها آشناست، مدت ها قبل از اینکه هر عنصر خارق العاده ای وارد رمان شود.
داستانهای آبراهان و دن پس از این تصادف رانندگی به هم نزدیک میشوند، غم و اندوه مشترکشان و آسیبهای روحی مشترک آنها را به سفرهای ماهیگیری میکشاند و در نهایت هر دو را به نهر هلندی میکشاند – نهری بدنام و مرموز که بسیار عمیقتر از چیزی است که به نظر میرسد و در سایه تاریکی قرار دارد. ، داستان به ظاهر غیرممکن از ماهیت واقعی آن. بخش خوبی از رمان به اسطورهشناسی پیرامون نهر داچمن اختصاص دارد، داستانی که مدتها قبل از آبراهام و دان و وقایع قسمت اول رمان رخ میدهد. لازم به ذکر است که در سراسر رمان، ما در حال عبور از کوه های زیبای کتسکیل و نهرها، خندق ها و نهرهای مختلف آن هستیم. بخش مربوط به تاریخچه داچمن کریک خود حول محور تاریخچه مخزن آشوکان است. بافتن تاریخ واقعی و لوکیشنها با تاریکی خارقالعاده، فضایی بسیار صمیمی به رمان میدهد که گم شدن در آن آسان و تکان دادن آن بسیار سخت است.
با همان سرعت توصیف سرسبز از فضای سبز و بیابان زیبا، ما همچنین با هیولاهای فراموش نشدنی روبرو می شویم که از اعماق سیاه بدترین کابوس های ما بیرون می آیند. این فرمهای تقریباً انسانی با چشمان ماهیهای طلایی-سیاه عجیب و غریب، در زبانهای باستانی تصورات اقیانوس سیاه بیپایانی را تداعی میکنند که در آن یک وحشت کیهانی غیرقابل تصور منتظر است. آنتاگونیست اصلی که در این بخش تاریخی از داستان معرفی میشود، شخصیتی اسرارآمیز است که ممکن است خود تجسم غم باشد. این به این ایده فزاینده می افزاید که دشمن واقعی در قلب این رمان یک شخصیت یا هیولا نیست، بلکه ضرر است. یک شعبده باز تاریک که برای بخش خوبی از داستان فقط به عنوان مهمان شناخته می شود، او فردی است که آنقدر غمگین و آسیب دیده است که تمام زندگی اش وقف جنگیدن علیه هر و همه نیروهای طبیعی فقط برای غلبه بر آن شده است، عواقب وحشتناکی که در پی خواهد داشت. لعنتی. من جزئیات را برای خواندن واقعی کتاب ذخیره میکنم، اما حتی در بدترین لحظات این شخصیت، نمیتوانی احساسات و انگیزههای او را درک نکنی – حتی نوعی همدردی. به هر حال، هرکسی که مجبور شده است تجربه کند که عزیزانش به ناحق از زندگی جدا شده اند (نهایتاً یاد می گیریم هرگز به این شیوه وحشیانه و خشونت آمیز اهمیتی نمی دهد)، احتمالاً وسواس همه جانبه ای را که به دنبال آن است، احساس کرده است.
غم و اندوه هر گوشه ای از این رمان را اشباع می کند، و تقریباً تمام نکات مهم در داستان، از داستان آبراهام و دن، تا داستان تاریخی پیش از آن، از مرگ (اغلب نابهنگام) یکی از عزیزان نفوذ می کند. هر مرگ، کاتالیزور واقعی برای شتاب طرح است، مانند امواجی که از سنگی که در دریاچه ای ساکن افتاده است، منتشر می شود. در نزدیکی پایان رمان، اگرچه من با احساسات معمول تعلیق و ترسی که با خواندن وحشت به وجود میآید گرفتار بودم، عمدتاً تحت تأثیر یک حس عمیق غم و اندوه قرار گرفتم. لحظه ای وجود دارد که دن گریه می کند که زندگی او اکنون بدون خانواده اش چیزی نیست و هر کاری انجام می دهد تا یک بار دیگر به آنها بگوید که آنها را دوست دارم. دوباره احساس کردم که مهم نیست که همه عناصر هیولاها و جادوی سیاه و وحشت های گروتسک چقدر ترسناک هستند، تاریک ترین بخش داستان در تجربه واقعی غم نهفته است که در کنار آن هر هیولای خارق العاده ای در مقایسه با آن کمرنگ می شود.
من عاشق وحشت کیهانی و قدرت آن در کشف احساسات یا تجربیات انسانی هستم که بیان آنها غیرممکن است. جان لانگان کار استادانهای در بافتن رمانی انجام میدهد که از زمانی که شروع کردهاید باز کردن بند انگشتهای سفیدتان دشوار است، و من ماهیگیر را به هر طرفدار ترسناک لاوکرافت یا هر کسی که میخواهد داستانی زیبا بخواند که پیچیدگیهای تروما و اندوه را بررسی میکند، توصیه میکنم.