بازی زمستانی

نویسنده: آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من در خندق‌های برفی در یکی از خیابان‌های شیکاگو، در حال رفتن به یک بازی فوتبال در حال دوچرخه سواری بودم. زمینی در شمال شیکاگو که من و دوستانم در آن بازی می‌کنیم از لاستیک‌هایی ساخته شده و روی آن با مقداری چمن پلاستیکی تزئین شده است، پس زمین در زمستان کاملاً یخ نمی‌زند. با این حال، در این شنبه خاص، زمین بازی ما با یخ پوشانده شده (یخ زدگی ناگهانی قطب شمال پس از گرم شدن در اوایل همان هفته) در زیر برف کافی برای پنهان کردن سطح لغزنده پوشیده شده است. من هر دو زانوهایم را هنگام بازی فوتبال زخمی کرده بودم، بنابراین راه عاقلانه این است که به خانه برگردم. اما وقتی به میدان مسابقه نزدیک می‌شوم، می‌توانم توپ زرد و آبی را ببینم که روی سفیدی می‌غلتد، منظره‌ای که خرد در برابر آن تسلیم می‌شود.

ادامه…

ببخش، من را ببخش

نویسنده: آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من اولین جام جهانی خود را در سال ۱۹۷۴ تماشا کردم. یوگسلاوی، وطن آن زمان من، در یک بازی دراماتیک مقابل اسپانیا که در آن یوسیپ کاتالینسکی، بازیکنی از ژلژنیچار سارایوو، تیمی که من از آن حمایت می‌کردم (و هنوز هم از آن حمایت می کنم)، جواز حضور در آن جام جهانی را کسب کرده بود. او در آن بازی گل تعیین کننده‌ای را زد که می توانم تا به امروز در ذهنم تکرارش کنم. همانطور که بسیاری از یک وطن‌پرست ده ساله دیوانه فوتبال انتظار دارند این کار را بکند، من با شور و اشتیاق تیم ملی کشورم را تشویق می‌کردم. یکی از بازی‌ها در راه حذف حتمی، مقابل تیم بزرگ لهستان با حضور دینا، لاتو، شارماخ و … بود. من به طور مشخص زمین سبز روشن، پیراهن‌های سفید و قرمز تیم لهستان، آبی، قرمز و سفید تیم یوگسلاوی را به یاد می‌آورم – حتی اگر آن را در تلویزیون سیاه و سفید تماشا کردم. دیوانه وار درگیر بودم، روی زمین غلت خوردم و با هر فرصتی که از دست می‌رفت جیغ می‌زدم. من با هر تصمیمی که علیه خودمان بود به سینه‌ام می‌زدم، در حالی که مادرم هراسان سعی می‌کرد مرا آرام کند، با ادعای اینکه این فقط یک بازی بود، و من او را به دلیل درک نکردن اهمیت آن تا جهنم لعنت کردم.

ادامه…

اگر خدا وجود داشت، هافبک مستحکمی می‌شد

آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من در زمستان ۱۹۹۲، چند ماه قبل از شروع جنگ، از سارایوویِ بوسنی و هرزگوین، به این کشور خوب آمدم. من قصد نداشتم در ایالات متحده بمانم، مگر اینکه کسی به من کاری پیشنهاد کند. من به شیکاگو آمدم تا دوستم جورج را ملاقات کنم و قرار بود در یکم ماه می، روزی که محاصره سارایوو آغاز شد، به این جا پرواز کنم. بنابراین من اینجا گیر افتادم، بدون کار یا پول، تنها دارایی من جورج و چند نفر از دوستانش بود. زندگی من یک شبه تغییر کرد و عمیقاً بدبخت شدم: سی‌ان‌ان را به‌طور گسترده و با عطش زیاد تماشا می‌کردم که کشتار زادگاهم را پوشش می‌داد و احساس می‌کردم کاملاً از دنیای اطرافم جدا شده‌ام.

ادامه…

فیلم به مثابه نظریه

نوشته فولکر پانتربورگ / ترجمه امین هوشمند

دوربین به مثابه قلم مو – فیلم و نقاشی

«در صد سال گذشته (اگر فعالیت در زمینه‌های تخصصی را نادیده بگیریم)، تاریخ هنر، تاریخ چیزی بوده است که می‌توان از آن عکس گرفت.»

— آندره مالرو

بر اساس مفهوم نظریه توسعه یافته در فصل اول کتاب «فیلم به مثاله نظریه»، اکنون می‌توان علاقه فاروکی و گدار را دقیق تر توصیف کرد: هر دو فیلمساز برای ایجاد انتزاع با رسانه ها مقابله می کنند. آنها افکاری را درباره سینما و منطق بازنمایی آن از طریق برخورد تصاویر واقعی فیلم توسعه می دهند. به قول آیزنشتاین: از تأثیر دو رؤیت، به دست آوردن چیزی نامرئی و نمایان ساختن آن. با این حال، عناصر برخورد کننده ممکن است ساختار متفاوتی داشته باشند. تصاویری که در ترکیب خود چیزی در مورد «تصویر» بیان می کنند، می توانند به زمینه های رسانه ای مختلف تعلق داشته باشند.

ادامه…

تأملاتی بر پیوندهای وسترن و فیلم‌نوآر

نوشته ادوارد رکیا / ترجمه امین هوشمد

از زمانی که فیلم نوآر در اواخر دهه ۱۹۴۰ در خودآگاه عمومی مردم ظهور کرد، منتقدان فیلم به تدریج ارزیابی خود را از آنچه که به نظر می‌رسید ناشی از یک سبک غیرمعمول از صنعت فیلم آمریکایی باشد، با خوش بینی ارائه دادند و اصلاحات اولین بر آن نظرها صورت گرفت. به عنوان مثال، در تعدیل تعریف ارائه شده توسط منتقدان فرانسوی که مبدع برچسب فیلم نوآر بودند، جان تاسک به وضوح نشان می‌دهد که او مانند نظرات ماقبلش احساس نمی‌کند که فیلم نوآر باید یک فیلم جنایی باشد. او با قاطعیت می‌گوید: «… بر عکس، یک سبک فیلم است، جنبشی در فیلم‌سازی شبیه به اکسپرسیونیسم آسمانی یا نئورئالیسم ایتالیایی، و بی‌تردید توسط تشابهی از احساس نا امیدی اجتماعی ایجاد شده است.»

ادامه…

بازی امواج

جن سایمنز / ترجمه امین هوشمند

دگما ۹۵: جنبش یا تقلید؟

در گذشته دگما [1]۹۵ یک تجربه تماشایی اما کوتاه مدت بود. جنبش فیلم دانمارکی در مارس ۱۹۹۵ در کنفرانس «سینما در قرن دوم خود» در سالن اودئون پاریس راه پایه گذاری شد، جایی که لارس فون تریه مانیفست دگما ۹۵ را ارائه کرد. تعطیلی دبیرخانه دگما ۹۵ هم به طور رسمی در ژوئن ۲۰۰۲ اعلام شد. اگر در نظر بگیریم فیلم‌های رسمی دگما (توماس وینتربرگ و لارس فون تریه در سال ۱۹۹۸) در جشنواره فیلم کن سال ۱۹۹۸ به نمایش درآمدند، می‌توان استدلال کرد که دگما ۹۵ فقط برای مدت کوتاهی دوام داشت؛ چهار سال. با توجه به اینکه هر یک از چهار بنیان‌گذار یعنی لارس فون تریه، توماس وینتربرگ، سورن کراگ-یاکوبسن و کریستین لورینگ تنها یک فیلم رسمی برای دگما ساخته‌اند، این جنبش بیشتر شبیه به یک جو زودگذر در سینما بود. برخی از منتقدان در واقع جنبش دگما ۹۵ را چیزی جز یک ترفند تبلیغاتی با هدف تبلیغ شخص فون تریه به عنوان یک ارزش نوظهور کارگردانی در بازار فرهنگی نمی‌دانستند. اگر چنین است، تنها می‌توان گفت این شیرین‌کاری روابط عمومی به طرز شگفت انگیزی موفق بوده است. لارس فون تریه را به جایگاه مشهور بین المللی ارتقا داد و بین سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ حدود ۳۵ فیلم ارسال شده توسط فیلم‌سازان جوان از سراسر جهان گواهینامه رسمی دگما دریافت کردند.

ادامه…

سیزیف از دریچه نئورئالیسم

فیلم «مرد ارابه به دست» توسط یک آمریکایی متولد ایران و یک آمریکایی متولد پاکستان در منهتن فیلم‌برداری شده و تجسم روح نئورئالیسم ایتالیایی است. فارغ از ملودرام و تعلیق ساختگی، کار سختی را که قهرمانش از طریق آن ارتزاق روزانه انجام می‌دهد، نجابت می‌بخشد. احمد صاحب یک دکه سیار است که آن را در خیابان‌های خلوت پیش از سپیده‌دم حرکت می‌دهد تا به کنج همیشگی‌اش برساند و با مشتریان روزانه‌اش دیدار کند. او نان، شیرینی، آبمیوه و قهوه می‌فروشد و بسیاری از مشتریان، او را با نام کوچک می‌شناسند، بدون آن‌که به این فکر بیافتند تا نام خانوادگی او را بدانند یا از گذشته او خبری بگیرند.

ادامه…

سفر تاریک سلین

نویسنده: ویل سلف / ترجمه: امین هوشمند

در نمایشنامه «سفرها» اثر تام استاپارد مفتش خبیث از جیمز جویس می‌پرسد در خلال جنگ بزرگ چه کردی، و او جواب می‌دهد: «اولیس را نوشتم». همین سوال اگر از لویی فردينان سلین پرسیده می‌شد، شاید جواب می‌داد: «اطلاعات لازم را برای نوشتن «سفر به انتهای شب» گردآوری می‌کردم». با این حال وقتی در حال خواندن رمان نه چندان خوشایند سلین هستید، به خاطر چروک شدن يقه لباس‌تان و همین‌طور فراموش کردن این نکته که این تازه یکی از دوازده تقابل آتشین اوست، بخشیده خواهید شد. با این حال، این نبرد سلین اصلا قابل شناسایی نیست، گورستان گلی که توسط رمارک شاعر بریتانیایی تصویر شده ولی آزادانه نیست و توسط تصاویری هذیانی و نامفهوم قابل رویت هستند، روستایی که در آتش شعله می‌شود و تقابل جنگجویان خائن و بزدل را نشان می دهد.

ادامه…

دو فیلم‌نامه‌نویس از دریچه دو مؤلف

تأملاتی پیرامون نقش و شمایل «فیلم‌نامه‌نویس» در «سانست بلوار» و «در مکانی پرت»

نویسنده: کالین آراسن / ترجمه: امین هوشمند

می‌گویند قلم از شمشیر نیرومند‌تر است، اما وقتی قلم در مقابل تبر قرار می‌گیرد نتیجه چیست؟ وقتی به دوران طلایی هالیوود نگاه می‌کنیم، نقاط لکه‌داری را می‌بینیم که بر روی سطح درخشان باقی مانده‌اند. این دوره خاص که فیلم‌های به یاد ماندنی و استثنائی تولید کرده است، مملو از کشمکش‌های قانونی و درگیری‌ و نزاع‌های داخلی بود. با بررسی عناصر روایی مشترک در فیلم سانست بلوار (۱۹۵۰) و در مکانی پرت (۱۹۵۰) می‌توان مشاهده کرد که چگونه برخی از این موضوعات در سایه زوایای تاریک این دو فیلم کمین کرده‌اند.

ادامه…

یک عاشقانه آرام، آن سوی ساحل

در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که فیلم CODA ساخته سیان هدر جزو آن دسته از فیلم‌هایی است که بیننده می‌تواند ضرباهنگ آن را حدس بزند و مثال آن را هم بارها در فیلم‌های مختلفی دیده باشد. ولی با این همه داستانی مختص روز و برآمده از اتفاقاتی برای یک دختر مستعدی که در یک شهر کوچک هنوز استعدادش کشف نشده و رویای تحصیل در رشته موسیقی در یک شهر بزرگ را دارد، روایت می‌شود. معلمی آرمانگرا، معشوقی جذاب، تکه‌های کنار هم قرار داده شده از تمرینات آوازی، آزمون ورودی تحصیلی و در نهایت خانواده‌ای که در یک تردید بزرگ در مقابل پیشامدی ناخواسته برای دخترشان قرار می‌گیرند. دوباره شاید در نگاه اول این‌طور به نظر برسد که ممکن است ماحصل این هم‌ترازی حال خوب را از پیش حدس زده باشید. 

ادامه…