رؤیاها و آوارگی

تفسیری انسان‌شناسانه از موش‌ها و آدم‌ها

کتاب موش‌ها و آدم‌ها نوشته جان استاین‌بک، اثری برجسته است که به دلیل توصیف زنده‌ و ملموس از زندگی کارگران دوره‌گرد در دوران رکود بزرگ در ایالات متحده مورد تحسین قرار گرفته است. این رمان به مضامینی چون دوستی، تنهایی، رؤیاها و ماهیت انسانی می‌پردازد. در حالی که نقدهای ادبی معمولاً بر تصویرپردازی استاین‌بک از رؤیای آمریکایی یا رنج انسانی تأکید می‌کنند، یک نگاه انسان‌شناسانه ابعاد عمیق‌تری از متن را آشکار می‌کند: به‌ویژه در زمینه‌های ساختارهای اجتماعی، پویایی‌های بین فردی و رابطه پیچیده بین محیط و رفتار انسان. از منظر انسان‌شناسی فرهنگی و اجتماعی، موش‌ها و آدم‌ها به مطالعه‌ای غنی از انسان‌ها به عنوان موجوداتی اجتماعی تبدیل می‌شود که تحت تأثیر نیروهای فقر اقتصادی، هنجارهای فرهنگی و نیاز شدید به همراهی و هم‌صحبتی قرار دارند.

ساختارهای اجتماعی و سلسله‌مراتب انسانی

در قلب موش‌ها و آدم‌ها، رابطه بین جرج میلتون و لنی اسمال، دو کارگر دوره‌گرد است که برای پیدا کردن کار سفر می‌کنند. از طریق این رابطه، استاین‌بک اهمیت پیوندهای اجتماعی، به‌ویژه در محیط‌هایی با سختی‌های شدید، را به تصویر می‌کشد. از دیدگاه انسان‌شناسی، انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستند که بقای آن‌ها غالباً به همکاری و ایجاد پیوندهای قوی بین فردی بستگی دارد. پیوند بین جرج و لنی این را منعکس می‌کند، چرا که شراکت آن‌ها سطحی از محافظت، هم عاطفی و هم جسمی، را در دنیایی که فرد به‌طور مداوم در معرض بهره‌کشی و تنهایی است، فراهم می‌کند.

به معنای گسترده‌تر، این رمان میکروکازمی از سلسله‌مراتب انسانی را به تصویر می‌کشد که در نظام‌های اقتصادی و اجتماعی ریشه دارد. خوابگاه مزرعه، جایی که مردان زندگی می‌کنند، صحنه‌ای برای پویایی قدرت بین شخصیت‌هاست و نشان می‌دهد که چگونه طبقه، نژاد و جنسیت در تعیین جایگاه اجتماعی نقش مهمی ایفا می‌کنند. مالک مزرعه، کرلی، در بالای این سلسله‌مراتب قرار دارد و از طریق وضعیت اقتصادی و تهدید فیزیکی‌اش قدرت اعمال می‌کند، در حالی که دیگرانی چون کروکس، مرد سیاه‌پوست مسئول اصطبل، به دلیل تعصبات نژادی به حاشیه رانده شده‌اند.

از منظر انسان‌شناسی، این پویایی‌ها را می‌توان از طریق عدسی ساختارهای قدرت و طبقه‌بندی اجتماعی درک کرد. موقعیت شخصیت‌ها در این سلسله‌مراتب، هم توسط پویایی‌های داخلی گروه و هم توسط هنجارهای اجتماعی گسترده‌تر، به‌ویژه آن‌هایی که مربوط به نژاد و جنسیت هستند، تعیین می‌شود. کروکس، به عنوان مثال، تجسم تقاطع تبعیض طبقاتی و نژادی است که به دلیل رنگ پوستش در انزوا زندگی می‌کند و به این ترتیب نشان می‌دهد که چگونه “دیگری‌سازی” نژادی به‌عنوان شکلی از کنترل اجتماعی عمل می‌کند.

مفهوم “جدا افتادگی” و حاشیه‌نشینی

یکی از موضوعات اصلی انسان‌شناسانه در موش‌ها و آدم‌ها مفهوم حاشیه‌نشینی و “جدا افتادگی” بودن است. بسیاری از شخصیت‌های رمان، از جمله لنی، کروکس، کندی و همسر کرلی، در حاشیه جامعه زندگی می‌کنند و هر کدام نوعی از طرد شدن را به نمایش می‌گذارند. مفهوم “لیمینالیت” (مرزی بودن) که توسط انسان‌شناس ویکتور ترنر مطرح شده است—یعنی قرار داشتن در یک مرحله انتقالی یا مرزی در زندگی—در اینجا کاربرد دارد. این شخصیت‌ها نه کاملاً در دنیای اجتماعی مزرعه ادغام شده‌اند و نه کاملاً بیرون از آن هستند. بلکه آن‌ها در فضایی حاشیه‌ای قرار دارند که تفاوت آن‌ها از گروه غالب تعریف می‌کند.

معلولیت ذهنی لنی، به عنوان مثال، او را در دنیایی که به قدرت فیزیکی و بهره‌وری اقتصادی اهمیت می‌دهد، یک “جدا افتادگی” دائمی می‌کند. ناتوانی او در تطابق با هنجارهای اجتماعی او را نه تنها به دلیل محدودیت‌های ذهنی، بلکه به دلیل تهدیدی که تفاوتش برای نظم اجتماعی محسوب می‌شود، آسیب‌پذیر می‌سازد. از دیدگاه انسان‌شناسانه، لنی نمایانگر “دیگری” است که وجودش مرزهای عادی که توسط فرهنگ غالب تعیین شده است را به چالش می‌کشد.

به همین شکل، همسر کرلی به دلیل جنسیتش و نقش او به عنوان یک زن در محیطی فوق‌العاده مردانه به حاشیه رانده شده است. او در طول رمان بی‌نام باقی می‌ماند که نماد عدم هویت و قدرت او در سیستمی پدرسالارانه است که او را عمدتاً به عنوان یک شیء جنسی می‌بیند. از منظر انسان‌شناسی، این بازتابی از تقسیم جنسی کار و نقش‌های اجتماعی است که در دهه ۱۹۳۰ وجود داشت، جایی که زنان، به‌ویژه آن‌هایی که فاقد قدرت اقتصادی بودند، اغلب به‌عنوان اموال یا پیوست‌هایی به مردان دیده می‌شدند.

کروکس، تنها شخصیت سیاه‌پوست داستان، به دلیل تبعیض نژادی با جداسازی و انزوا مواجه است که بازتابی از نژادپرستی نهادی آن دوره است. تنهایی او و انکار ارتباطات اجتماعی نوعی خشونت ساختاری است که توسط سیستم فرهنگی گسترده‌تری که سلسله‌مراتب نژادی را حفظ می‌کند، تحمیل شده است. از دیدگاه انسان‌شناسی، حاشیه‌نشینی کروکس نشان می‌دهد که چگونه نژاد به‌عنوان یک ساختار اجتماعی عمل می‌کند که دسترسی افراد به منابع، روابط و جایگاه اجتماعی را در یک جامعه تعیین می‌کند.

جبر محیطی و رفتار انسانی

توصیف‌های زنده استاین‌بک از محیط طبیعی و اجتماعی در موش‌ها و آدم‌ها به درک انسان‌شناسانه از تأثیر محیط بر رفتار انسان کمک می‌کند. داستان در دوران رکود بزرگ اتفاق می‌افتد، زمانی که شرایط اقتصادی تأثیر عمیقی بر زندگی افراد و جوامع داشت. واقعیت‌های سخت اقتصادی که شخصیت‌ها با آن مواجه هستند، آن‌ها را وادار به تصمیم‌گیری‌هایی می‌کند که غالباً بر اساس ضرورت و نه انتخاب است.

این محیط کمبود و رقابت، تنش‌های اجتماعی را تشدید می‌کند و پویایی‌های قدرت را در گروه تقویت می‌کند. انسان‌شناسان اغلب مطالعه می‌کنند که چگونه شرایط اقتصادی و محیطی سازمان اجتماعی و روابط بین فردی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و موش‌ها و آدم‌ها مثالی روشن از این پدیده ارائه می‌دهد. روابط شخصیت‌ها مبادله‌ای و اغلب با نیازهای اقتصادی تعریف می‌شوند: جرج با لنی می‌ماند نه تنها به خاطر احساس مسئولیت، بلکه به این دلیل که شراکت آن‌ها شانس بقای آن‌ها را در دنیایی که فرصت‌های شغلی نادر است، افزایش می‌دهد.

تصویر استاین‌بک از مزرعه به‌عنوان مکانی موقتی و گذرا، عدم ثبات زندگی شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد. از منظر انسان‌شناسی، این انعکاسی از مفهوم “کوچ‌نشینی” است، جایی که افراد یا گروه‌ها دائماً تحت فشارهای محیطی در حال حرکت هستند. در مورد موش‌ها و آدم‌ها، شخصیت‌ها نوعی کوچ‌نشینان مدرن هستند که حرکات آن‌ها توسط نیروهای اقتصادی سرمایه‌داری تعیین می‌شود که آن‌ها را به حاشیه جامعه می‌کشاند. رؤیاهای آن‌ها برای داشتن زمین و دستیابی به ثبات، دائماً توسط نابرابری‌های ساختاری که آن‌ها را در چرخه کار و آوارگی گرفتار می‌کند، نقش بر آب می‌شود.

اهمیت رؤیاها و آرزوهای جمعی

یکی دیگر از جنبه‌های انسان‌شناسانه رمان، نقش رؤیاها و آرزوهای جمعی در جامعه انسانی است. برای جرج و لنی، رؤیای داشتن قطعه‌ای زمین نه تنها راهی برای فرار از فقر اقتصادی، بلکه نمادی از میل به تعلق، ثبات و تعیین سرنوشت است. به نوعی، رؤیای آن‌ها نوعی “اسطوره فرهنگی” است، یک نظام اعتقادی مشترک که به زندگی آن‌ها در مواجهه با سختی‌ها معنا می‌بخشد. کلود لوی-استروس، انسان‌شناس برجسته، بر اهمیت اسطوره در جامعه انسانی تأکید می‌کند و استدلال می‌کند که اسطوره‌ها برای حل تناقضات و فراهم کردن حس انسجام و هدف برای افراد عمل می‌کنند.

در موش‌ها و آدم‌ها، رؤیای مزرعه به‌عنوان یک نیروی وحدت‌بخش قوی عمل می‌کند که به طور موقت شخصیت‌هایی را که به دلیل نژاد، معلولیت و وضعیت اجتماعی منزوی شده‌اند، دور هم جمع می‌کند. حتی کروکس، که معمولاً نسبت به احتمال تغییر بدبین است، به‌طور موقت به این رؤیا علاقه‌مند می‌شود. با این حال، تصویرپردازی استاین‌بک از شکست اجتناب‌ناپذیر این رؤیا، تنش بین آرزوهای فردی و واقعیت‌های ساختاری را برجسته می‌کند. از نظر انسان‌شناسی، این بازتابی از این است که چگونه ایده‌آل‌های فرهنگی، مانند رؤیای آمریکایی، می‌توانند هم به‌عنوان منابع امید و هم به‌عنوان سازوکارهای کنترل عمل کنند و توهم تحرک اجتماعی را حتی در سیستم‌هایی که نابرابری عمیقاً در آن‌ها ریشه دارد، حفظ کنند.

از منظر انسان‌شناسی، کتاب موش‌ها و آدم‌ها اثر جان استاین‌بک بینش‌های عمیقی در مورد ساختارهای اجتماعی انسانی، تجربه حاشیه‌نشینی و چگونگی تأثیر محیط بر رفتار ارائه می‌دهد. از طریق توصیف‌های پیچیده از پویایی‌های بین فردی و تنش مداوم بین اراده فردی و محدودیت‌های ساختاری، این رمان نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها به‌عنوان موجوداتی اجتماعی، هم توسط پویایی‌های درونی گروه و هم توسط نیروهای اجتماعی گسترده‌تر شکل می‌گیرند. تصویرپردازی دقیق استاین‌بک از سلسله‌مراتب، نژاد، جنسیت و نیاز انسانی به همراهی، به جهانی بودن این مضامین اشاره دارد و موش‌ها و آدم‌ها را نه تنها به یک اثر ادبی کلاسیک، بلکه به متنی ارزشمند برای مطالعه انسان‌شناسی تبدیل می‌کند.

در موش‌ها و آدم‌ها، استاین‌بک به شکلی استادانه انسان‌ها را به‌عنوان محصولاتی از محیط اجتماعی آن‌ها معرفی می‌کند، در حالی که همزمان تاب‌آوری آن‌ها در برابر سختی‌های فراوان را نیز برجسته می‌سازد. غنای انسان‌شناسانه این رمان در کاوش در تعادل ظریف بین بقا و اخلاق، فردیت و جامعه نهفته است و تأملی بی‌زمان در مورد وضعیت انسانی ارائه می‌دهد.

بدون دیدگاه برای رؤیاها و آوارگی

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *