رؤیاها و آوارگی

تفسیری انسان‌شناسانه از موش‌ها و آدم‌ها

کتاب موش‌ها و آدم‌ها نوشته جان استاین‌بک، اثری برجسته است که به دلیل توصیف زنده‌ و ملموس از زندگی کارگران دوره‌گرد در دوران رکود بزرگ در ایالات متحده مورد تحسین قرار گرفته است. این رمان به مضامینی چون دوستی، تنهایی، رؤیاها و ماهیت انسانی می‌پردازد. در حالی که نقدهای ادبی معمولاً بر تصویرپردازی استاین‌بک از رؤیای آمریکایی یا رنج انسانی تأکید می‌کنند، یک نگاه انسان‌شناسانه ابعاد عمیق‌تری از متن را آشکار می‌کند: به‌ویژه در زمینه‌های ساختارهای اجتماعی، پویایی‌های بین فردی و رابطه پیچیده بین محیط و رفتار انسان. از منظر انسان‌شناسی فرهنگی و اجتماعی، موش‌ها و آدم‌ها به مطالعه‌ای غنی از انسان‌ها به عنوان موجوداتی اجتماعی تبدیل می‌شود که تحت تأثیر نیروهای فقر اقتصادی، هنجارهای فرهنگی و نیاز شدید به همراهی و هم‌صحبتی قرار دارند.

ادامه…

از سایلنت هیل تا سن پترزبورگ

در مسیر تاریک ذهن

در هر دو عرصۀ ادبیات و بازی‌های ویدئویی، آثار کمی به اندازۀ  سایلنت هیل ۲ و جنایت و مکافات اثر فیودور داستایوسکی به عمق پیچیدگی‌های روان انسان می‌پردازند. این دو اثر که در ظاهر از یکدیگر بسیار دور هستند—یکی بازی ویدئویی در ژانر وحشت روان‌شناختی و دیگری یک رمان کلاسیک فلسفی—در واقع دارای شباهت‌های چشمگیری در زمینه‌های مفهومی هستند، به‌ویژه در کاوش احساس گناه، اخلاق و عذاب روانی. جیمز ساندرلند، قهرمان سایلنت هیل ۲ ، و رادیون راسکولنیکف، شخصیت اصلی جنایت و مکافات، هر دو مردانی هستند که گذشته‌شان آن‌ها را تسخیر کرده و با گناهی سنگین درگیر هستند و در میانه این عذاب درونی به دنبال رستگاری می‌گردند. این مقاله به بررسی مقایسه‌ای این دو شاهکار می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه هر یک از آن‌ها به ترومای روانی، سرکوب و درگیری اخلاقی می‌پردازند و در عین حال نقاط قوت منحصر به فرد هر مدیوم را در بیان رنج روح انسانی برجسته می‌کند.

ادامه…

فلسفه زندگی در لبه تیغ

بررسی انتقادی کتاب «لبه تیغ» اثر ویلیام سامرست موام: یک بررسی فلسفی

کتاب لبه تیغ که در سال ۱۹۴۴ توسط ویلیام سامرست موام نوشته شد، رمانی عمیق است که به تضاد بین مادی‌گرایی و معنویت در بستر پس از جنگ جهانی اول می‌پردازد. در حالی که در سطح اولیه، رمان داستانی درباره زندگی مهاجران و نخبگان اجتماعی به نظر می‌رسد، اما بُعدهای فلسفی آن به کتاب عمق و پیچیدگی بیشتری می‌بخشد. موام از شخصیت لری دارل برای مطرح کردن سوالات دشوار وجودی درباره معنای زندگی، هدف و جستجوی آرامش درونی استفاده می‌کند. این بررسی بر این ابعاد فلسفی و نحوه استفاده موام از شخصیت‌ها، طرح داستان و روایت برای بازتاب این مفاهیم متمرکز خواهد بود.

ادامه…

تاریک ترین اعماق اندوه

مروری بر کتاب «ماهیگیر» نوشته جان لنگن

رمان «ماهیگیر» نوشته جان لانگن یک رمان ترسناک از جنس نوشته‌های هاوارد فیلیپس لاوکرفت است که مضامین از دست دادن و ناشناخته‌ها را در بر دارد. شخصیت‌های لانگن در «ماهیگیر» عمیقاً ریشه در شرایط انسانی دارند، با آسیب‌های عمیقی که به عنوان استعاره برای تجربیات آنها عمل می‌کند. داستان «ماهیگیر» شخصیتی به نام آبراهام را دنبال می‌کند که پس از مرگ همسرش آرامش را در ماهیگیری پیدا و با همکارش دان به مکانی با پیشینه‌ای تاریک و افسانه‌ای سفر می‌کند. درک و تفسیر لنگن از آثار لاوکرفت در «ماهیگیر» مشهود است، و مضامین ناشناخته لاوکرافت را به تصویر می‌کشد. ساختار میانی رمان که نوعی داستان در داستان است، فاصله روایی ملموسی بین روایت اصلی و فرعی ایجاد می‌کند و مانع غوطه‌ور شدن کامل خواننده در داستان می‌شود. سبک نوشتاری لنگن واضح، مختصر و محاوره‌ای است، اگرچه روایت اول شخص گاهی پرگو، لفاظ و درون‌گرا می‌شود. علی‌رغم برخی نقص‌ها، رمان «ماهیگیر» ترکیبی بی‌نظیر از داستان‌های ادبی، ترس لاوکرفتی، و داستان‌سرایی تجربی ارائه می‌کند.

ادامه…

چهار سال بعد

آنچه از سال ۲۰۲۰ نمی توانیم یاد بگیریم.

آدام گاپنیک / ترجمه امین هوشمند

سال های مهم قرن گذشته کدام بودند؟ می توان استدلالی را برای سال ۱۹۲۹ مطرح کرد، زمانی که سقوط مالی در سراسر جهان آغازگر بحرانی بود که منجر به ظهور نازیسم (و قرارداد جدید) و در نهایت به جنگ جهانی دوم شد. برای سال ۱۹۴۵، زمانی که ایالات متحده از آن جنگ به طور منحصر به فرد پیروز بیرون آمد – همانطور که آپدایک فکر می کرد، مانند هرکول، دو مار را در گهواره خود خفه کرد – و کشنده ترین سلاحی را که جهان تا به حال شناخته بود در اختیار داشت. برای سال ۱۹۶۸، که با مجموعه ای از ترورها و ناآرامی های داخلی مشخص شد که آغاز پایان امپراتوری سنگر آمریکا و همچنین از طریق بیداری برای رهایی و قدرت نرم چپ اروپایی، روسیه بود. سال‌های دیگر مشتاقانه دست بلند می‌کنند و درخواست پذیرش می‌کنند: ۱۹۷۹، با ظهور مارگارت تاچر و آیت‌الله خمینی و جنگ در افغانستان. ۱۹۸۹، با فروریختن دیوار برلین؛ ۲۰۰۱، با تروریسم و مبارزه با تروریسم. اما سال ۲۰۲۰، سالی که یک ویروس از چین بیرون آمد و جهان را تعطیل کرد، با تحسین وارد می شود.

ادامه…

همه مردانِ جنون

نوشته پروفسور جرولد جی. آبرامز / ترجمه امین هوشمند

بهترین نعمت‌هامان متعلق به جنونی است که از سوی خداوند به عنوان هدیه بر ما نازل شدند.

— افلاطون، فایدروس (یا: درباره زیبایی)

مارتین اسکورسیزی بزرگترین کارگردان دنیاست. این را هر محقق سینما می‌داند. و همه می‌دانند که فیلم‌های او درباره خشونت، جنایتکاران و گنگسترها هستند. حداقل، این کلیشه او است – و در واقع، خیلی اشتباه هم نیست. بله، چند استثنا هم وجود دارد: عصر بی‌گناهی (۱۹۹۳) و آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند (۱۹۷۴) برجسته‌ترین آن‌هاست. اما موارد دیگر نمونه‌ای در مورد خشونت است، معمولاً خشونت‌های گنگستری نظیر: خیابان‌های پایین‌شهر (۱۹۷۳)، راننده تاکسی (۱۹۷۶)، گاو خشمگین (۱۹۸۰)، دوستان خوب (۱۹۹۰)، کیپ ترس (۱۹۹۱)، کازینو (۱۹۹۵)، باندهای نیویورک (۲۰۰۲) و جدا افتاده (۲۰۰۸). متاسفانه ولی، علاقه‌مندان شاهکارهای اولیه او یعنی خیابان‌های پایین‌شهر و راننده تاکسی از یاد می‌برند.

ادامه…

در دفاع از هیولای فراموش شده

گفتگویی با جورج ای. رومرو درباره فیلم سرزمین مردگان / ترجمه امین هوشمند

شما تقریباً به عنوان یک فیلم ساز چریکی شروع به کار کردید، تقریباً بدون پول فیلم می ساختید و موفقیت چشمگیری داشتید. سرزمین مردگان یک فیلم استودیویی است. بین این دو رویکرد تفاوت فاحشی بود؟

جورج آ. رومرو: اصلاً تفاوت چندانی نداشتیم چون ثروتمند نبودیم. این فیلم نصف بودجه بازسازی طلوع مردگان [از سال 2004] و بسیار جاه طلبانه تر بود. بزرگ بود! صحنه‌های بزرگ، کامیون، و همه چیز. بنابراین، آنقدرها هم متفاوت نبود. هنوز فیلمسازی چریکی بود. احساس می‌کنم با ساختن تبلیغات تجاری و فیلم‌های کوچک «صنعتی» بدون پول، کمی متمایز هستم. شما می دانید چه کاری باید انجام دهید و سعی می کنید عکس ها و نحوه خرج کردن پول را پیدا کنید. پول چیزی است که در واقع همه چیز پیرامونی در مورد آن است. بنابراین آنقدرها متفاوت نبود. تفاوت بزرگ این بود که، برای اولین بار، مجبور شدم یک فیلم با رتبه R برای MPAA ایالات متحده ارائه کنم، بنابراین از برخی ترفندها در آنجا استفاده کردم. در پایان، ما زامبی‌های متحرک را جلوی یک صفحه سبز قرار می‌دهیم تا بتوانیم آنها را چاپ کنیم و روی عکس‌های گور قرار دهیم و فریم‌ها را بیرون بیاوریم. سپس می توانیم آنها را برای DVD برداریم.

ادامه…

بازی زمستانی

نویسنده: آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من در خندق‌های برفی در یکی از خیابان‌های شیکاگو، در حال رفتن به یک بازی فوتبال در حال دوچرخه سواری بودم. زمینی در شمال شیکاگو که من و دوستانم در آن بازی می‌کنیم از لاستیک‌هایی ساخته شده و روی آن با مقداری چمن پلاستیکی تزئین شده است، پس زمین در زمستان کاملاً یخ نمی‌زند. با این حال، در این شنبه خاص، زمین بازی ما با یخ پوشانده شده (یخ زدگی ناگهانی قطب شمال پس از گرم شدن در اوایل همان هفته) در زیر برف کافی برای پنهان کردن سطح لغزنده پوشیده شده است. من هر دو زانوهایم را هنگام بازی فوتبال زخمی کرده بودم، بنابراین راه عاقلانه این است که به خانه برگردم. اما وقتی به میدان مسابقه نزدیک می‌شوم، می‌توانم توپ زرد و آبی را ببینم که روی سفیدی می‌غلتد، منظره‌ای که خرد در برابر آن تسلیم می‌شود.

ادامه…

ببخش، من را ببخش

نویسنده: آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من اولین جام جهانی خود را در سال ۱۹۷۴ تماشا کردم. یوگسلاوی، وطن آن زمان من، در یک بازی دراماتیک مقابل اسپانیا که در آن یوسیپ کاتالینسکی، بازیکنی از ژلژنیچار سارایوو، تیمی که من از آن حمایت می‌کردم (و هنوز هم از آن حمایت می کنم)، جواز حضور در آن جام جهانی را کسب کرده بود. او در آن بازی گل تعیین کننده‌ای را زد که می توانم تا به امروز در ذهنم تکرارش کنم. همانطور که بسیاری از یک وطن‌پرست ده ساله دیوانه فوتبال انتظار دارند این کار را بکند، من با شور و اشتیاق تیم ملی کشورم را تشویق می‌کردم. یکی از بازی‌ها در راه حذف حتمی، مقابل تیم بزرگ لهستان با حضور دینا، لاتو، شارماخ و … بود. من به طور مشخص زمین سبز روشن، پیراهن‌های سفید و قرمز تیم لهستان، آبی، قرمز و سفید تیم یوگسلاوی را به یاد می‌آورم – حتی اگر آن را در تلویزیون سیاه و سفید تماشا کردم. دیوانه وار درگیر بودم، روی زمین غلت خوردم و با هر فرصتی که از دست می‌رفت جیغ می‌زدم. من با هر تصمیمی که علیه خودمان بود به سینه‌ام می‌زدم، در حالی که مادرم هراسان سعی می‌کرد مرا آرام کند، با ادعای اینکه این فقط یک بازی بود، و من او را به دلیل درک نکردن اهمیت آن تا جهنم لعنت کردم.

ادامه…

اگر خدا وجود داشت، هافبک مستحکمی می‌شد

آلکساندر همن / ترجمه: امین هوشمند

من در زمستان ۱۹۹۲، چند ماه قبل از شروع جنگ، از سارایوویِ بوسنی و هرزگوین، به این کشور خوب آمدم. من قصد نداشتم در ایالات متحده بمانم، مگر اینکه کسی به من کاری پیشنهاد کند. من به شیکاگو آمدم تا دوستم جورج را ملاقات کنم و قرار بود در یکم ماه می، روزی که محاصره سارایوو آغاز شد، به این جا پرواز کنم. بنابراین من اینجا گیر افتادم، بدون کار یا پول، تنها دارایی من جورج و چند نفر از دوستانش بود. زندگی من یک شبه تغییر کرد و عمیقاً بدبخت شدم: سی‌ان‌ان را به‌طور گسترده و با عطش زیاد تماشا می‌کردم که کشتار زادگاهم را پوشش می‌داد و احساس می‌کردم کاملاً از دنیای اطرافم جدا شده‌ام.

ادامه…