یک عاشقانه آرام، آن سوی ساحل
در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که فیلم CODA ساخته سیان هدر جزو آن دسته از فیلمهایی است که بیننده میتواند ضرباهنگ آن را حدس بزند و مثال آن را هم بارها در فیلمهای مختلفی دیده باشد. ولی با این همه داستانی مختص روز و برآمده از اتفاقاتی برای یک دختر مستعدی که در یک شهر کوچک هنوز استعدادش کشف نشده و رویای تحصیل در رشته موسیقی در یک شهر بزرگ را دارد، روایت میشود. معلمی آرمانگرا، معشوقی جذاب، تکههای کنار هم قرار داده شده از تمرینات آوازی، آزمون ورودی تحصیلی و در نهایت خانوادهای که در یک تردید بزرگ در مقابل پیشامدی ناخواسته برای دخترشان قرار میگیرند. دوباره شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که ممکن است ماحصل این همترازی حال خوب را از پیش حدس زده باشید.
ولی CODA این پیش انگاره را از بین میبرد. اینطور نیست که هدر از قراردادهای گفته شده پیرامون ارزشهای تسلی بخش استقبال نمیکند، بلکه برعکس به آنها جامه عمل میپوشاند. اما با گره زدن این فرمول و قرار دادن داستانی آشنا در فضایی جدید، شاید حتی پیشگامانه با چنین ویژگی دوست داشتنی و دلگرم کنندهای معنی جدیدی به واژه CODA اطلاق میکند. (Child of Deaf Adult – فرزند والدین ناشنوا) امیلیا جونز نقش بینظیری در این فیلم برای شخصیت روبی بازی کرده است. دختر جوان و با استعدادی که در این فیلم پیچیدگیهای هویتی، علایق و انتظارات خانوادگی خود را جستجو میکند و سعی دارد آنها را بدون آسیب رساندن به سایر اعضای خانواده به دست آورد.
هدر فیلم جدیدش را از La Famille Bélier فرانسوی اقتباس کرده و بالطبع ایده آن اصلاً بدیع نیست. اما چیزی که آن را در این موقعیت جدید و خلاق میکند بازیگران فیلم هستند. در فیلم اصلی اکثر بازیگران افراد شنوا بودند ولی در فیلم هدر اکثر بازیگران افراد ناشنوا در دنیای واقعی هستند که شامل مارلی مارتین برنده جایزه اسکار، تروی کوتسور و دنیل دورانت میشوند که نوعی اصالت ذاتی را در نقش وارد کردهاند.

امیلیا جونز در نقش روبی ۱۷ ساله دختر دبیرستانی سخت کوشی در کیپ آنز گلاستر هر روز سپیده دم از خواب بیدار میشود تا به خانوادهاش – پدرش فرانک، برادرش لئو و مادرش جکی – در قایق ماهیگیریشان کمک کند. هدر در نمایش چهره واقعی روبی و زندگی روزمره او درنگ نمیکند. روبی در خانواده روسی نقش مترجمی را دارد که در جایگاههای مختلف زندگی نقش بازی میکند؛ در گردهماییهای شهر، در مطب دکتر و بر روی عرشه قایق خانواده که تنها عضو شنوایی است که میتواند با مرکز رادیویی ساحلی ارتباط برقرار کند.
نحوه ارائه موقعیت روبی در کمتر از چند دقیقه باعث میشود بیننده خستگی ناشی از این روزمرگی دختر نوجوان را درک کند و در نمایش شخصیت هم پختگی و احساس مسئولیت به دست آمده در سالهای منتج به اتفاقات فیلم به زیبایی مشخص میشود. او از تمام اتفاقات خانوادگی، شرایط پزشکی و حتی زندگی جنسی والدینش آگاه است. زمانی که دنیای آدمهای شنوا ظالمانه و حتی تحقیر کننده میشود، روبی کسی است که در مقابل این تحقیرها میایستد و غریزه محافظت از خانواده فعال میشود. برای او خانواده همیشه در اولویت است، حتی پیش از خودش. ولی وقتی روبی در مدرسه استعداد خوانندگی خودش را کشف میکند تعادل در زندگی خودش در مقابل خانواده از بین میرود و او را در تضاد با تک تک اعضا میبینیم. به ویژه زمانی که که تصمیم میگیرد برای کالج موسیقی برکلی درخواست دهد و برنامه تمرین مرتب برای این هدف داشته باشد، همین با روزمرگی او و شغل خانوادگیشان تضاد ایجاد کرده و موضوع را پیچیدهتر میکند.

جایی که هدر در فیلم دچار کمی لغزش میشود، آنجاست که شخصیت معلم دلسوز در مقابل روبی، یک کاراکتر شوخ و طناز تصویر میشود که معمولاً آنها را در سریالهای کمدی سیتکام دیدهایم. یک نوعی تصنع در رفتار که توسط دیالوگهای یوجینیو دربز بازیگر نقش آقای وی در فیلم میبینیم. ولی همین زلال بودن در ارائه نقش در تمام لحظات فیلم مشخص است.
فیلم CODA اساساً فیلم صادقی است. حتی به تصویر کشیدن جغرافیای فیلم و شهر کوچک ساحلی، شغل مرسوم مردم در آنجا و ارتباط اجتماعی بین گروههای مختلف مردمی، از ساخته هدر، تصویری راستگو و منطبق بر واقعیت ارائه میدهد. جزئیات رفتاری انسانها، شادیها و اضطرابهای خانواده طبقه کارگر و مخصوصاً کسانی که با ناشنوایی دست به گریبان هستند، ابداً در فیلم مایه طنز و خنده قرار نمیگیرد، بلکه برعکس، دوربین و روایت پشت سر این گروه قرار گرفته و دغدغه این دسته به موضوع اصلی فیلم تبدیل میشود.

مهمتر از هر چیزی، هدر سعی میکند به ما بقبولاند که خانواده روسی قبل از هر چیزی یک خانواده واقعی با شیمی واقعی و ارتباطات و رنجهای واقعی، درست مانند هر خانواده دیگری هستند. آنچه مسیر انتخابی روبی را آشکار میکند، متمایز بودن چالشهای روزمره است. آیا استعداد او در خوانندگی فاصلهای بین روبی و بقیه اعضای خانواده روسی ایجاد میکند؟ دنیا برای سایر اعضای خانواده چه شکلی خواهد شد اگر روبی تصمیم به ترک آنها بگیرد؟ بعد از تعدادی سکانس درخشان، هدر جواب این سوالها با فراغ بال به بیننده میدهد. در یکی از این سکانسها، همه صداهای محیط درست در زمانی که روبی در حال آواز خواندن در مقابل عزیزترین اعضای خانوادهاش است حذف میشوند تا ما کنش روبی در مقابل اعضای خانوادهاش که ناشنوا هستند را بهتر درک کنیم. در کنار این، انتخاب درست ترانه و متن آن است که هر قلب سختی را به درد میآورد و اینجا موسیقی نیست که اهمیت دارد. چون هدر به ما اطمینان میدهد تا احساس این خانواده را که در مقابل چشمان ماست ببینیم که با زبان مشترک بینشان به یکدیگر عشق میورزند.