سیزیف از دریچه نئورئالیسم
فیلم «مرد ارابه به دست» توسط یک آمریکایی متولد ایران و یک آمریکایی متولد پاکستان در منهتن فیلمبرداری شده و تجسم روح نئورئالیسم ایتالیایی است. فارغ از ملودرام و تعلیق ساختگی، کار سختی را که قهرمانش از طریق آن ارتزاق روزانه انجام میدهد، نجابت میبخشد. احمد صاحب یک دکه سیار است که آن را در خیابانهای خلوت پیش از سپیدهدم حرکت میدهد تا به کنج همیشگیاش برساند و با مشتریان روزانهاش دیدار کند. او نان، شیرینی، آبمیوه و قهوه میفروشد و بسیاری از مشتریان، او را با نام کوچک میشناسند، بدون آنکه به این فکر بیافتند تا نام خانوادگی او را بدانند یا از گذشته او خبری بگیرند.
شخصیتی که احمد (با بازی احمد رازویی) نام دارد، پیش از این نیز در گذشتهاش زندگی خود را داشته است، اما اکنون این دکه سیار، مشخصههای وجودی او را بازتعریف میکند. او یک ستاره موسیقی راک پاکستانی بود، اگرچه اینکه چگونه آن حرفه به پایان رسیده و او به نیویورک آمده تا یک دکه سیار را هر شبانهروز هل بدهد تا به گوشهای از خیابان منهتن برسد، چیزی نیست که فیلمساز و حتی بیننده و متن فیلمنامه به آن اهمیتی برای پرداخت و ارائه داده باشند. همسر احمد مرده است، زنپدرش اجازه نمیدهد احمد تنها پسرش را ملاقات کند و شاید حتی در اصل برای جستجوی فرزندش به آمریکا آمده است و حالا دارد شیرینی و قهوه میفروشد.
ما دنیایی را که او، خارج از آن دکه سیار در آن زندگی میکند، میبینیم. او با سایر فروشندگان همکارش، از جمله یک زن اسپانیاییتبار در یک دکه روزنامهفروشی آشنا میشود. دغدغه همه آنها درگیر با مسئله تامین معاش و زنده ماندن است. مانند بسیاری از آمریکاییهایی که مشاغلی با دستمزد پایین دارند، گاهی اوقات دو یا سه شغل جانبی پیدا میکنند تا کمک خرج زندگیشان تامین شود.
رامین بحرانی، نویسنده و کارگردان، فیلمش را در کمتر از سه هفته جلوی دوربین برده است. او از یک دوربین مخفی استفاده میکرد و اتفاقات را به دور از چشم خیلیها فیلمبرداری میکرد. زمانی که احمد پیشنهاد میکند موقعیتهایی را که در حال فروش فیلم است بداهه انجام دهند، بحرانی هم با او هم مسیر میشود. فیلم بحرانی در سال ۲۰۰۶ در جشنواره «ساندنس» پذیرفته شد و همین امکانی را فراهم آورد تا خیلی از منتقدان با این فیلم روبهرو شوند و نظرات مثبتی روانه آن کنند. داستان فیلم ساده، تکان دهنده و گریز ناپذیر است. در اینگونه فیلمها صحبت از «کارگردانی»، «فیلمنامه» و حتی «بازیگری» کار بیهودهای است. همه آنها در یک مسیر مشخص برای پیشبرد امری عینی دست به دست هم دادهاند تا کلی یکپارچه ارائه شود. هیچ تلاشی برای نمایش مهورانه صورت نمیگیرد. دوربین بسیار ساده عمل میکند، بیحس است و با مراعاتی از پیش تعریف شده به سوژه و اتفاقات پیرامون او نزدیک میشود. بازی بازیگر احمد، هیچ تاثیر بیرونی ندارد و مظهری است از تیرگی و فرسودگی فردی.
فیلم «مرد ارابه به دست» بقای انسان را در پستترین سطح اقتصادی و تقلایی برای زنده ماندن، نمایان میکند. بحرانی از «اسطوره سیزیف» اثر آلبر کامو الهام میگیرد تا داستان مردی که زندگی خود را صرف هل دادن صخرهای به بالای تپهای میکند، اما دوباره همه چیز خود را از دست رفته میبیند و دوباره آن را به بالای تپه هل میدهد، روایت کند. او چه کار دیگری میتواند بکند؟ «مرد ارابه به دست» اتهام بزرگی علیه اقتصاد ایالات متحده یا تمثیلی سیاسی نیست. در مورد چیزی است که ما در فیلم با آن مواجه هستیم. من فکر میکنم ممکن است پیام فیلم اینگونه باشد که بالاخره بهتر است گاری را هل بدهیم تا اینکه با یک زندگی بدون هدف در پایین تپه منتظر ما باشد.